در لباس خرسی وسط خیابان ایستاده بود و برای چندرغاز طوری میرقصید انگار پای جانش در میان است. به این فکر میکنم این ماه هم هنوز پریود نشدهام. صدای توی سرم میگوید "حتما از زندگی حاملهای"، میگویم "دهانت را ببند." دهان ندارد. آدمی که توی عروسک خرسیست هنوز دارد میرقصد. بچهای خودش را به پایش آویزان میشود، مادرش، بچه را از گردن میگیرد ولی گره دستانش محکم تر از این حرفاست و شلوار عروسک خرسی از وسط جر میخورد. باکسر زرشکی با دور دوزی مشکی پوشیده. با خودم میگوبم "مگر زیر این لباسها شلوار نمیپوشند؟" صدای توی سرم ور میزند:" حتما گرمش بوده، نایسس لگگگز!" بلند داد میزنم "خــــفـــــه شــــو!" حالا جمعیت به جای اینکه به پای عروسک خرسی نگاه کنند، به من زل زدهاند.
خفه شو
خفه شو
خفه شو
خفه شو
خفه شو
خفه شو
- نِـرو
- دوشنبه ۸ آبان ۰۲