یک کنج از یک اتاق بزرگ با سنگ فرش شطرنجی به من تعلق دارد. شاید مساحتش از یک متر هم کمتر باشد. باید چمباتمه بزنم، در خودم جمغ شوم و مثل یک مار فیس فیس کنم. البته بلد نیستم مثل یک مار فیس فیس کنم. بیشتر شبیه یک تکه بستنی ام که از روی قیف افتاده و بقیه با نوچ نوچ نگاهش میکنند.
چرا آنجا ماسیدهام؟
میترسم.
چرا آنجا ماسیدهام؟
میترسم.