یک چسب گنده‌‌ی شیشه‌ای گرفتم و می‌خواهم کل صورتم را مثل مومیایی‌ها چسب‌ناک کنم؛ اینطور دیگران نمی‌توانند در گوشم سنگریزه بریزند یا از چشمهایم اشک بدوشند یا لب‌هایم را در گرداب بیندازند تا تمام افکارم غرق شود. مثل آدم‌های خیلی گنگ مومیایی شده می‌روم و یک مشت می‌خوابانم پای چشمشان.