×اسپویل؟×
چوپر وقتی فهمید که علامت اسکلت در کتابهای گیاهشناسی یعنی مرگبار نه یک چیز خوب مثل دزدان دریایی تمام پشم و برگهایش ریخته بود، دیگر خیلی دری شده بود چون پدرش دیگر مرده بود.(حالا نه آن پدر واقعیاش). احساس خریتی که در آن لحظه حس کرد را کاملن درک میکنم. زندگیام برای من کلن همان لحظه است. همیشه یک چیزی را کجکی می فهمم و بعدش میروم یک گـ.ـهی میخورم که دیگر نمیشود جمعش کرد. آخرش هم اینقدر عزا میگیرم که چشمانم از حدقه میزنند بیرون. اسمش را باید بگذارم معصومیت؟ خریت؟ نمیدانم. اسم ندارد لابد از بس احمقانهست.
حالا اینجا هم یک اسکلت زدم سر درش که از همان اول آدمها بفهمند یک وبلاگ احمقانهٔ حوصلهسربر است.
- نِـرو
- دوشنبه ۵ تیر ۰۲