𖦹*• ༄ 𖤓
 
 
 

-: "من نمی‌خوام مثل اون آدمای ادایی بگم همه می‌میرن، ولی آخه ببین عزیز من! من و تو هم می‌میریم. من نمی‌تونم تحمل کنم. تو خورشید منی. یه خورشید چطوری می‌تونه خاکستر بشه؟ به خودت تو آینه نگاه کردی؟ یه نگاه بنداز. چطور اون لبا که من هر روز می‌بوسمشو- نه نه نه تو صورتت یه گلخونه‌س و من فقط یه مرغ مگس‌خوار بیچاره‌م که به سمت اون گلبرگای سرخ کشیده می‌شم. من واقعا بی‌تقصیرم. تو... تو بیش از ظرفیت من خوشگلی. ینی اگه من یه کاسه پلاستیکی باشم که وسط حیاط ولش کردن تو همون نوری هستی که ذوبم می‌کنه، خمیرم می‌کنه، خرد و خاکشیرم می‌کنه. من آخه چه جوری تحمل کنم که نبوسمت؟ اون دستات که باهاشون قلم دستت می‌گیری، صفحه گوشیتو لمس می‌کنی، گلای داوودی رو لای موهات جا می‌دی؛ اون دستای گرم که صورتم رو قاب می‌گیرن. چطور باور کنم یه روز خاک می‌شن؟
تو حتا اگه به یه دونه تبدیل بشی و تو خاک بکارنت، تابستون که شد یه گل آفتاب گردون می‌شی و من قطره شبنم روی گونه‌ت.
تو آفتاب منی، هیچوقت نمی‌میری."