۴ مطلب در فروردين ۱۴۰۳ ثبت شده است
تنهایی یک گوله جلبک را از ته اقیانوس بیرون کشیدم و بر شاخه نزدیکترین درخت بلوطی که چشمم را گرفت پهن کردم.
آفتاب با دستانش هی قلقکش میداد و این موجود احمق سبز رنگ خشک که نشد هیچ، هی بیشتر زار میزد.
من یک احمقم. کارهای بیهوده میکنم و بعد میخواهم درستشان کنم.
تنهایی خودم را از ته حلقم تف کردم بیرون کمی بغض بهش چسبیده بود. برایش با تنهاییام یک دوست ساختم.
حالا من هنوز هم تنهام ولی تنهاییام با یک سبز تنهای دیگر دوست شده و من را تنها گذاشته.
-
نِـرو
-
دوشنبه ۲۷ فروردين ۰۳
آرامش.
روی تخت دراز کشیدهام و نور اتاقم را لرزانده. پرندهام دارد خودش را تمیز میکند و همهجا ساکت است. پتوی نرمم را در بغلم گرفتم و گرمایی که به سرما میزند پوست پاهایم که نصفه و نیمه از پتو بیرون زده اند را نوازش میکند. تنها صدایی که در اتاق میپیچد صدای نفسهای آرامم و پرهای پرندهست.
هیاهو.
در ذهنم دارم خودم را برای بار چندم مواخذه میکنم. سرم درد میکند. فکرهایم جیغ میکشند.
عروسک کوکی...
تیک تیک تیک...
اگر من مادر مهربانتری بودم...
تیک تیک تیک...
شاید تو به بمب ساعتی تبدیل نمیشدی...
عروسک کوکی...
تیک تیک تیک...
داستانت را در ذهن هیولاهای شهر چپاندم...
تیک تیک تیک...
چون...
تیک تیک تیک...
معجزهای که نابودیشان را به همراه دارد..
تیک تیک تیک...
باید توسط قربانیهایش پرستیده شود...
عروسک کوکی...
تیک..
من مادز مهربانی نبودم...
تیک...
اما...
تیک...
اولین کسی که تو را پرستید...
تیک...
مادرت بود...
بوم!
-
نِـرو
-
پنجشنبه ۹ فروردين ۰۳
صدای آتشبازی کل آسمان شهر را گرفته بود. من از صدایی که بوی زندگی داشت تنفر داشتم چون شما نبودید. ولی من شما را نمیشناختم. هیچوقت ندیده بودمتان. شما با چشمان غمگینتان که رهایی را نشان میداد زندگی را از دستانم ربودید و محو شدید. چگونه از چیزی خوشم بیاید که بدون شما ندارمش؟
-
نِـرو
-
سه شنبه ۷ فروردين ۰۳